28 مهر ماه 95

ساخت وبلاگ
"میتوانم نامه ات را پستچی باشم اما... میترسم جای شکوفه شرقیت و کشتی غربیت لو برود ... میترسم نامه ات را در همان وسط ها رها کنند... یادشان برود که این نامه شاهنامه داستانهای شبانه توست ... بگذار نامه ات همینجا بماند. گوشی اگر برای شنیدن بود. زمزمه هایت متن نمیشد." آری این نامه ها باید همینجا بماند، بگذار در آینده روزنامه ای بنویسد : "سالهاست نویسنده ای در این نوشته ها مدفون شده است چرا که نه توانست خود و گذشته اش را انکار کند و نه توانست رویای مسخره ای از آینده اش را باور داشته باشد." " 1111 روز این وبلاگ رو هم تقدیم میکنم به تنها گوشهای زمزمه این شاهنامه شبانه" 28 مهر ماه 95...ادامه مطلب
ما را در سایت 28 مهر ماه 95 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7balatarazeshg1 بازدید : 19 تاريخ : يکشنبه 8 بهمن 1396 ساعت: 18:43

قلمم دوباره دلتنگ شد. آنقدر دلتنگ که دیگر نتوانست در دلش چیزی نگاه دارد و آرام شروع کرد به گریستن.دلتنگی هایی که به گریستن ختم می شوند پر از حرفند. پر از بغض هایی که می خواهند بشکنند و یا پر از سکوت هایی که این بار میخواهند گوش داده شوند. آری قلمم دوباره دلتنگ شد و اینبار میخواهد بگرید. از تمام سکو 28 مهر ماه 95...ادامه مطلب
ما را در سایت 28 مهر ماه 95 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7balatarazeshg1 بازدید : 12 تاريخ : يکشنبه 15 مرداد 1396 ساعت: 10:37

تورا اینگونه میخوانمخزانی تو خزانی توچه بی بار و چه بی برگیشبیه باد پاییزیشبیه تکه چوبی خشکچه میسوزی به پایش دوستچه میسازی برایش دوستدر آن خلوتگه خاموشچه عشق نفرت انگیزیچه رویا و چه کابوسییه دنیا در عذابی تودر این ویرانه ی دنیایه دنیا در سرابی تورهایش کن رهایش کنکه دنیا هم نمی ارزدکه دریا هم نمی ارز 28 مهر ماه 95...ادامه مطلب
ما را در سایت 28 مهر ماه 95 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7balatarazeshg1 بازدید : 13 تاريخ : يکشنبه 18 تير 1396 ساعت: 1:21

دوستت داشتم ؛ آنقدر که تمام تلخی های دنیا را از یاد برده بودم و زندگی جدیدی را شروع می کردم. زندگی جدیدی که هر لحظه اش لبخند بود و هر دقیقه اش یاد چشمانت.دوستت داشتم ؛ آنچنان که توانسته بودم در مقابل تنهایی ام بایستم و یادت را به رخش بکشم.انگار که آمده بودی مرا از میان این جنگل تنهایی بیرون بکشی و 28 مهر ماه 95...ادامه مطلب
ما را در سایت 28 مهر ماه 95 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7balatarazeshg1 بازدید : 7 تاريخ : شنبه 10 تير 1396 ساعت: 3:15

چند ماهی می شود که تنها شده بودم. بخواهم دقیق تر باشم صد و هشتمین روزی بود که امروز خط میخورد. هیچکس تا الان که میخواهم همه چیز  را برای شما بازگو کنم خبری از این سفر نداشت. یک شب که فهمیده بودم هیچ جایی در این دنیا ندارم کوله بارم را بستم. بستم تا بروم که تنها شوم. ان زمان لذتی که از تنهایی میبرد 28 مهر ماه 95...ادامه مطلب
ما را در سایت 28 مهر ماه 95 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7balatarazeshg1 بازدید : 12 تاريخ : يکشنبه 28 خرداد 1396 ساعت: 15:36

سلام هرچند که هیچگاه نخواهم توانست این نامه هارا بدستت برسانم. اما میخواهم باز هم بنویسم. شاید فقط به این امیدوارم که روزی وقتی که این دنیا را ترک میکنم؛ این نامه هارا کنار خیابان بگذارند و از قضا آن روز باد پاییزی شدیدی بوزد و  تمامش را در شهر پراکنده کند.  و انوقت کل شهر پر شود از عاشقانه های شاع 28 مهر ماه 95...ادامه مطلب
ما را در سایت 28 مهر ماه 95 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7balatarazeshg1 بازدید : 6 تاريخ : دوشنبه 15 خرداد 1396 ساعت: 0:16

نمیدانم خوشحال باشم یا ناراحت  نمیدانم این حس خوبی است یا نه اما تنها چیزی که میتوانم الان احساس کنم این است که انقدر بزرگ شده ام که میتوانم مقابل احساسم بایستم بایستم و هر احساسی که دارم را نادیده بیانگارم. بایستم و تمام عشق و نفرتم را پنهان کنم،  بی اهمیتشان کنم؛  مچاله شان کنم و از بلندای قلعه ا 28 مهر ماه 95...ادامه مطلب
ما را در سایت 28 مهر ماه 95 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7balatarazeshg1 بازدید : 9 تاريخ : دوشنبه 15 خرداد 1396 ساعت: 0:16

مگر آنکه در نوشته هایم مارا کنار هم بیابند! پس بگذار لااقل به اندازه چند پاراگراف کنارت باشم و در خیالم مثل همیشه از دور نظاره ات کنم. شب که می شود خودت را گوشه ای از اتاقت میچپانی و طبق معمول در خودت فرو میروی؛  کسی چه میداند در دریای افکارت به کدام سو پارو میزنی اما قیافه ات داد میزند که روی اقیا 28 مهر ماه 95...ادامه مطلب
ما را در سایت 28 مهر ماه 95 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7balatarazeshg1 بازدید : 8 تاريخ : دوشنبه 15 خرداد 1396 ساعت: 0:16

خیلی وقت است که ننوشتمت؛ نمیدانم چند سال است که فراموشت کرده ام اما امروز به سرم زد که باز هم فراموشت کنم. آخر که خودت میدانی فراموش کردن های من طوری بود که باید اول نامه ای برایت بنویسم بعد داخل پاکت بگذارم، پاکت را ببندم و کنار بقیه ی پاکت های مهر و موم شده نگه دارم. نمیدانم چرا؟ شاید به این خاطر است که من هنوز ذره هایی از همان دیوانگی سابق را در وجودم نگه داشته ام. راستش را که بخواهم این نامه هم از همان خیابان لعنتی شروع شد. همان ترافیک همیشگی، اما نه صبر کن؛ من آن مسیر را همیشه میرفتم! ولی این بار همه چیز به طرز شگفت انگیزی فرق میکرد. باران باریده بود و قطراتش روی شیشه ماشین ها برق میزد. نور قرمز چراغ راهنمایی که روی شیشه میافتاد، همه ی آن قطره ها انعکاسی میشدند از رنگ قرمز. تا اینکه برای لحظه ای نور چراغ سبز روی خیابان خیس بیافتد و ماشین ها دوباره حرکت کند. همیشه این صحنه را دوست داشتم چون میدانستم که خیلی ها به این تصاویر توجهی نمیکنند پس همه ی این تفسیر هارا مثل رازی با خودم نگه داشته بودم. چراغ سبز شد و تاکسی که سوارش بودم حرکت کرد. تمام مدت من به ماشین هایی خیره بودم که یکی یک 28 مهر ماه 95...ادامه مطلب
ما را در سایت 28 مهر ماه 95 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7balatarazeshg1 بازدید : 12 تاريخ : دوشنبه 9 اسفند 1395 ساعت: 9:53

  Oblivion  فراموشی #back_to_psychopath میخواهم بخوابم، تمام چراغ هارا خاموش میکنم، و دراز میکشم، چشمانم را که میبندم باز آن تصویر های عجیب و غریب جلوی چشمانم ظاهر میشوند، نمیدانم چه کنم، یک سال است که از آن ماجرا میگذرد اما هنوز هم آن تصویر های تیره و تار، از سر من، دست بر نداشته اند. در همان تاریکی شب عینکم را پیدا میکنم. روی چشمانم میگذارم و در تاریکی نور ماه، سقف اتاق را مینگرم، دیوار ها پر است از سایه هایی که معلوم نیست مال کدام اشیا توی اتاق هستند. به زندگیم میاندیشم، بعد از آن روز، انگار همه چیز فرق کرده بود، انگار که مرا از دنیایی به دنیای دیگری آورده بودند، بدون اینکه چیزی یادم مانده باشد. و من که مجبور بودم بار دیگر از سی سالگی متولد شوم. آیینه را که نگاه میکردم انگار که روحم طلسم شده و در بدن یکی دیگر حبس شده باشد. یکی که سی سال داشت ولی هیچ چیز از گذشته اش در خاطرش نمانده بود.و من که مجبور بودم از همان سی سالگی زندگی نصفه و نیمه ای را تحویل بگیرم. دقیقا عین همین کلمات بود، اوایل پزشکان فکر میکردند که کم کم میتوانم حافظه ام را بدست بیاورم ولی در طول این یک سال حتی نت 28 مهر ماه 95...ادامه مطلب
ما را در سایت 28 مهر ماه 95 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7balatarazeshg1 بازدید : 7 تاريخ : دوشنبه 9 اسفند 1395 ساعت: 9:53